زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

شاهزاده قلبم

نوشتن حرف دلم به زهرای عزیزم

زهرای عزیزم سلام این نامه را در حس و حالی می نویسم که غمی غریب و ناشناخته دلم را فراگرفته است . غم و اندوهم  برای توست دخترم . برای تو که همجنس خودمی و بنابراین بیشتر نگرانتم . نگران همه احساس های رشد یافته و نیافته ات . زهرای عزیزم .تو بعنوان یک دختر در این جامعه با مشکلات و سختی های زیادی روبرو هستی و من این را با گوشت و پوست و خونم درک میکنم چون دختر بوده ام . من  وقتی به مرحله نوجوانی رسیده بودم بعلت دختر بودنم تمام حرکات و رفتارم زیر ذره بین خانواده و اطرافیان  بود . اگر بلند میخندیدم سرزنشم میکردند که دختر زشت است بلند و جلوی بقیه بخندد . همیشه باید مراقب رفتارم میبودم . تورا نمیدانم چرا که نسل تو با نسل من فر...
27 آبان 1394

عاشق پدرتون هستم

با سلام به گلهای قشنگم امروز می خوام از بابای مهربونتون بگم که چقد به فکر شماهاست دیشب من به خاطر کارهای خونه خیلی خسته بودم و شماها هم با بابایی مشغول بازی بودین بس که سر و صدا می کردین و دونبال هم می کردید من سرسام گرفته بودم به بابا گفتم تو رو خدا یکم یواشتر ، اصلا بشینید بازی کنید می دونید بابایی در جواب من چی گفت : عزیزم ، الان بچه ها از این بازی خوششون میاد نه اون بازی که تو می خواهی پس تحمل کن بعد دوباره مشغول بازی با شماها شد عزیزان دلم ، بخدا حلالتون نمی کنم اگر روزی بخواهید به باباتون کوچکتر از گل بگید و یا بی احترامی بکنید چون واقعا" منو بابایی از هر لحاظی که فکر بکنید درحقتون کوتاهی نکردیم   ...
12 آبان 1394

چهارمین سال نذری امام حسین

روضۀ حسین نفس تازه می کنم وقتی هوای شهر نفس گیر می شود ... صلی الله علیک یا أبا عبدالله ... السلام علیک یا ابا عبدالله ، السلام علیک یابن رسول الله ، السلام علیک یابن فاطمه سیده نساء العالمین چهارمین سال نذری امام حسین برپا شد ، همه اعضای خانواده بابایی جمع شده بودن خیلی خوب بود شب تاسوعا در حال مرغ سرخ کردن بودیم که اسمون شروع به باریدن کرد چه بارون قشنگی ، خدا روشکر که بابایی حیاط رو با چادر پوشانده بود و ما همچنان در حال سرخ کردن مرغ بودیم شماها هم طبق معمول از بازی دست بردار نبودید عمه محبوبه کلی با امیرعلی تفنگ بازی کرد بعدش منو ، عمه معصومه ( سرآشپز محترم )، عمه سهیلا ، عمه محبوبه و زن عمو زهره دور هم جمع شدیم ...
6 آبان 1394

بدون عنوان

این اولین دفترچه درمانی شماهاست که امیدوارم هیچ زمانی از اون استفاده نکنید . ...
5 آبان 1394